شیرین پسر تو عید 92
شیشه عطر بهار لب دیوار شکست و همه جا پر شد از بوی خدا.......(نورزتان مبارک)
بله پسرم اولین روز رفتیم دیدن مامان بزرگ ها بد نبود همه بهت عیدی دادند اول از همه بابااردوان بعد هم مادر بزرگ ها وعمه ..عمو ..خاله ..و بقیه فامیل هر وقت که هرجایی میرفتیم ....بعد عکس عیدیات رو میذارم و یه عکس که با عمو افشین و انیتا جون انداختی....
بعد از چند روز خاله لیدا اینا اومدندوای که تو این روزا خیلی کارای جالبی میکنی دیگه کاملا
(ایین)و(ای ین)یعنیارین ...وبه خاله لیدا میگی (لالا)وبه گیتا (تاتا)و یه میمون خوشگل داری که میخنده میگه ای لاو یو و شما میگی(ای لو)به پدر جون هم میگی (پ پ)
ما هم هر چی بت میگیم لج میکنی ...و برعکسش رو انجام میدی ولی مادر جون خیلی خوب راضیت میکنه که کاری رو که درست نیست رو انجام ندی .....عزیزم ماشا الله این روزا داری بهتر غذا میخوری ... از اون هیچی نخورد نات دست برداشتی
عاشق پوشیدن کفش بزرگترها بخصوص کفشای من شدی مامانی ....یا هر کفشی که کسی تو اتاق از پاش در بیاره...
عاشق حیوانات هستی و اصلا ازشون نمیترسی ...افرین پسر شجاع مامانی ........رو پشت بوم مادر جون وپدر جون یه کبوتر خوشگل هست که پس کوچولوی پدر جون بهش هدیه داده و شما عاشقش هستی مانیی ....یه روز که اونجا بودیم یکی دوبا از من خواستی ببرمت پشت بوم منو که حسابی خسته کردی ....بعد بابایی بردت بالا و چند ساعتی باهت بازی کرد تازه بعد از این همه مدت باز گریه و تلاش برای برگشتن به بالا.....ماشالله به این همه انرزی فدات بشم مانیییییی
واما روز دوازدهم فروردین
باهم رفته بودیم حموم و برای اینکه یه پیشو داری که خیلی دوسش داری ....بله این پیشو در واقع اسباب بازی نیست عسللللللل ما خریده بودیم واست تا کم کم اموزش جیش کردن رو بهت بدیم ولی یک بار هم توش جیش نکردی از گوششاش میگیری و اینور و اونور میبریش خیللللی دوسش داری تا این حد که وقتی رهام جون با مامان وباباش (بابای رهام پسر عمه من) اومده بودن واسه عید دیدنی ..سراغ هر کدوم از اسباب بازیات رفت هیچ عکس العملی نشون ندادی ....اماااااااا وقتی رفت سراغت پیشوت دیگه اجازه ندادی اخی بمیرم از اینور شما گریه میکردی از اون انطرف رهام عسل
خلاصه این پیشو رو هم بردیم حموم وبعد شما واین وسیله باهم از حموم در اومدین ..چون همیشه سر شمارو سشوار میکنه ..شما هم سشوار گرفته بودی سر پیشوت رو خشک میکردی
خیلی بامزه و نازی عشقم
عاشق نخ دندون زدن ومسواک زدن هستیالبته فقط خودت نمیذاری من یا بابا بزنیم اینه که دندونات تمیز نمیشن تا بابا نخ دندون میزنه میری ازش یه تکه میگری فرو میکنی لای دندونات
کارای جالب دیگت.....
1)تازیگی ها همه رو بوس میکنی ....ناز میکنی...قربون مهربونیات خدارو شکر میکنم که اینقدر پسرمون مهربونه من وبابات با تمام وجود دوست داریم عسلم
2)ریش تراش بابارو ازش میگیری و میکشی به صورتت
3)در ورودی خونمونم یاد گرفتی باز میکنی دیگه باید درو حتما قفل کنیم
پسرم ما تو عید به خاطر شما ماهی نخریدیم اخه ترسیدم همش بری سراغ ماهی ها ودست ببری تو تنگ که میگن بسیار این ماهیا الودن وهمین که اون تفلیا بعد از مدتی نمیرن که دلمون نسوزه ولی همسایمون ماهیاشون گداشته بودن بیرون وهر روز میرفتی بیرون که اونارو ببینی ومیگفتی(ماایییی)بابا هم میبردت بیرون وکلی دلت رو بدست میاورد تا راضی بشی و بیای تو خونه
روز سیزدهم رفتیم به پیکنیک با خاله لیدا اینا و پدر جون اینا اونجا ایین جون همش باهتته حرف میزد و البهمیشه با ایین پیشرفت های جالبی داری حرفش رو خیلی خوب گوش میکنی وانجا بهت یاد داد بگی (اتی)یعنی اتیش..(ابس)یعنی اسب..(ما)ینی ماشین...و حتی اسم خودت (ادی)اتیش رو یاد گرفتیکرده بودیم واسه کباب و شما هم که کلی با بابایی رفته بودی گردش و بابا میگفت اصلا حاضر نبودی بغلش بری و فقط میخواستی خودت بری ..هوررررررا به این شازدهراستی یه پلو جوجه حسابی خوردی و من و بابا هم کلی ذوق کردیم