آدرین آدرین ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

ادرين زيباترين هديه خداوند

شیرین پسر تو عید 92

1392/8/29 16:27
نویسنده : گيتا
930 بازدید
اشتراک گذاری

Cbloesem.gifهوراشیشه عطر بهار لب دیوار شکست و همه جا پر شد از بوی خدا.......(نورزتان مبارک)

عید92

بله پسرم اولین روز رفتیم دیدن مامان بزرگ ها بد نبود همه بهت عیدی دادند اول از همه بابااردوان بعد هم مادر بزرگ ها وعمه ..عمو ..خاله ..و بقیه فامیل هر وقت که هرجایی میرفتیم ....بعد عکس عیدیات رو میذارم و یه عکس که با عمو افشین و انیتا جون انداختی....

 

 

 

بعد از چند روز خاله لیدا اینا اومدندهوراوای که تو این روزا خیلی کارای جالبی میکنی دیگه کاملا

(ایین)و(ای ین)یعنیارین ...وبه خاله لیدا میگی (لالا)وبه گیتا (تاتا)و یه میمون خوشگل داری که میخنده میگه ای لاو یو و شما میگی(ای لو)تشویقبه پدر جون هم میگی (پ پ) 

ما هم هر چی بت میگیم لج میکنی ...و برعکسش رو انجام میدی ولی مادر جون خیلی خوب راضیت  میکنه  که کاری رو که درست نیست رو انجام ندی .....عزیزم ماشا الله این روزا داری بهتر غذا میخوری ... از اون هیچی نخورد نات دست برداشتیفرشته

niniweblog.com

عاشق پوشیدن کفش بزرگترها بخصوص کفشای من شدی مامانی ....یا هر کفشی که کسی تو اتاق از پاش در بیاره...

عاشق حیوانات هستی و اصلا ازشون نمیترسی ...تشویقافرین پسر شجاع مامانی ........رو پشت بوم مادر جون وپدر جون یه کبوتر خوشگل هست که پس کوچولوی پدر جون بهش هدیه داده و شما عاشقش هستی مانیی ....یه روز که اونجا بودیم یکی دوبا از من خواستی ببرمت پشت بوم  منو که حسابی خسته کردی ....کلافهبعد بابایی بردت بالا و چند ساعتی باهت بازی کرد تازه بعد از این همه مدت باز گریه و تلاش برای برگشتن به بالا.....ماشالله به این همه انرزی niniweblog.comفدات بشم مانیییییی

niniweblog.com

واما روز دوازدهم فروردین

باهم رفته بودیم حموم و برای اینکه یه پیشو داری که خیلی دوسش داری ....بله این پیشو در واقع اسباب بازی نیست عسللللللل ما خریده بودیم واست تا کم کم اموزش جیش کردن رو بهت بدیم ولی یک بار هم توش جیش نکردی از گوششاش میگیری و  اینور و اونور میبریش خیللللی دوسش داری تا این حد که وقتی رهام جون با مامان وباباش (بابای رهام پسر عمه من) اومده بودن واسه عید دیدنی ..سراغ هر کدوم از اسباب بازیات رفت هیچ عکس العملی نشون ندادی ....اماااااااا وقتی رفت سراغت پیشوت دیگه اجازه ندادی اخی بمیرم از اینور شما گریه میکردی از اون انطرف رهام عسل

niniweblog.com

niniweblog.com

خلاصه این پیشو رو هم بردیم حموم وبعد شما واین وسیله باهم از حموم در اومدین ..چون همیشه سر شمارو سشوار میکنه ..شما هم سشوار گرفته بودی سر پیشوت رو خشک میکردی

niniweblog.comخیلی بامزه و نازی عشقم 

 پیشوو

 

 

 

niniweblog.com

عاشق  نخ دندون زدن ومسواک زدن هستیniniweblog.comالبته فقط خودت نمیذاری من یا بابا بزنیم  اینه که دندونات تمیز نمیشن ناراحت تا بابا نخ دندون میزنه میری ازش یه تکه میگری فرو میکنی لای دندوناتniniweblog.com

 

 

 

niniweblog.com

کارای جالب دیگت.....niniweblog.com

1)تازیگی ها همه رو بوس میکنی ....ناز میکنی...قربون مهربونیات خدارو شکر میکنم که اینقدر پسرمون مهربونه من وبابات با تمام وجود دوست داریم عسلم

2)ریش تراش بابارو ازش میگیری و میکشی به صورتتخنده

3)در ورودی خونمونم یاد گرفتی باز میکنی دیگه باید درو حتما قفل کنیم

 

niniweblog.comادرین

ادرین

پسرم ما تو عید به خاطر  شما ماهی نخریدیم اخه ترسیدم همش بری سراغ ماهی ها ودست ببری تو تنگ که میگن بسیار این ماهیا الودن وهمین که اون تفلیا بعد از مدتی نمیرن که دلمون نسوزه ولی همسایمون ماهیاشون گداشته بودن بیرون وهر روز میرفتی بیرون که اونارو ببینی ومیگفتی(ماایییی)بابا هم میبردت بیرون وکلی دلت رو بدست میاورد تا راضی بشی و بیای تو خونهعیدماهی

روز سیزدهم رفتیم به پیکنیک با خاله لیدا اینا و پدر جون اینا اونجا ایین جون همش باهتته حرف میزد و البهمیشه با ایین پیشرفت های جالبی داری حرفش رو خیلی خوب گوش میکنی وانجا بهت یاد داد بگی (اتی)یعنی اتیش..(ابس)یعنی اسب..(ما)ینی ماشین...و حتی اسم خودت (ادی)اتیش رو یاد گرفتیاتیکرده بودیم واسه کباب و شما هم که کلی با بابایی رفته بودی گردش و بابا میگفت اصلا حاضر نبودی بغلش بری و فقط میخواستی خودت بری ..هوررررررا به این شازدهniniweblog.comراستی یه پلو جوجه حسابی خوردی و من و بابا هم کلی ذوق کردیم

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)