اولین استقلال
خلاصه امروز بعد از ظهر که تو اشپزخونه خوابت برد ...بردمم گذاشتمت تو تختت اخه یک ماهی هست که جدا از ما تو اتاق خودت میخوابی عزیزم و یه خبر مهم اینکه 16 مرداد از شیر گرفتمت ....... اون شب ...شب تاریخی بود خیلی خیلی دلم واست سوخت هر دو ساعت از خواب بیدار میشدی و گریه میکردی منم همراه شما اشک میریختم عزیزم ...ولی فردا صبح دیگه قبول کردی مم تخ شده ....وگفتی شیر شیر منم شب قبل با اینکه شیشه شیر داشتی ...یه شیشه شیر متفاوت خریدم که راحت دستت بگیری و خدارو شکر همینطور هم شد وشیشه مناسبی شد واست میدونی چرااز شیر گرفتم شما رو ؟ چون اصلا غذا نمیخوردی وزنت اومده بود پایین و دکتر گفت باید از شیر جدا بشی ودکترت تصمی...
نویسنده :
گيتا
23:06